We all are wounded by the Islamic pain.
Thus angry and prone to attack whomever we may attain.
The Islamic regime rides on our anger and reign.
We need to join hands filled with love again.
Then the bloody enemy will loose its domain.
On love and care, democracy shall retain.
در شب ششم از شب شبهای انستیتو گوته در مهر ماه ۱۳۵۶، سیاوش کسرایی شعر “غزل برای درخت” خود را نیز در میان سایر اشعارش خواند. این شعر در آن باغ بزرگ و قدیمی، با درختان کهنسال و سر به فلک کشیده چنار و در میان انبوه جمعیت پر شور، اثری عمیق و بیاد ماندنی بر خاطرم گذاشت.
شعر “درخت” ___ از سیاوش کسرایی
تو قامت بلند تمنایی ای درخت
همواره خفته است
در آغوشت آسمان
بالایی ای درخت !
دستت پر از ستاره و جانت پر از بهار
زیبایی ای درخت !
وقتی که بادها
در برگ های درهم تو لانه می کنند
وقتی که بادها
گیسوی سبزفام تو را شانه می کنند
غوغایی ای درخت !
وقتی که چنگ وحشی باران گشوده است
در بزم سرد او
خنیاگرغمین خوش آوایی ای درخت !
در زیر پای تو، اینجا شب است و شب زدگانی که چشمشان، صبحی ندیده است
تو، روز را کجا ؟!
خورشید را کجا ؟!
در دشت دیده غرق تماشایی ای درخت !
چون با هزار رشته تو با جان خاکیان، پیوند می کنی
پروا مکن ز رعد !
پروا مکن ز برق، که بر جایی ای درخت !
سر بر کش ای رمیده که
همچون امید ما
با مایی و یگانه و تنهایی ای درخت !
فایل صوتی این شعر را نیز میتوانید با صدای شاعر در همان روز اجرا در باغ گوته در دقیقه ۱۷:۳۰ بشنوید.
رعشه در چشمه نمی افتاد،
اگر از فتنه دستی
سنگی،
در دل آرامش آشوب نمی انگیخت.
ناسزا را که سزاست؟
دست میگوید:
((سنگ))
سنگ میگوید:
((دست))
و تو می دانی
ناسزا را
که سزاست.
من اولین چیزی که از شروع انقلاب به خاطر دارم، اولین قطعه ای بود که به طور اتفاقی، در اخبار تلویوزیون دیدم. بعد از ۳۴ سال، هنوز آهنگش یادمه. عده کمی دانشجو، در اولین روزهای انقلاب، در خیابانی از خیابانهای تهران:
دکتر علی شریعتی
معلم شهید ما
جان به کفش نهاده او،
الله، الله! چه همتی!
آغاز بیداری،
ضد استثماری
زنده باد نام او
راه او، یاد او
مرگ بر شاه، مرگ بر شاه، مرگ بر شاه!
مرگ بر شاه، مرگ بر شاه، مرگ بر شاه!
My cousin Ali Golchin was executed after he completed his 10-year sentence.
My classmate and friend Sima Mousapoor was 17 years old at the time of her execution.
Zohreh Shekari was the older sister of my close friend. She was a university of Tehran student at the time her of execution. Her husband also was executed shortly after she.
با سلام خانم هاشمی
من اینکار رو توی سانفرانسیسکو چند سال پیش دیدم. ویدیوش خیلی منو متاثر کرد. خیلی خاطره ها بهم برگشت. ازتون متشکرم و خیلی خوشحالم دارید دوباره نمایشش میدید. موفق باشید. این چند سطر زیر هم برگ شراکت من در این کار مهم. شعر آفتابی دیگر از قهرمان آزادی خسرو گلسرخی
رهروان خسته را احساس خواهم داد
ماه های دیگری در آسمان کهنه خواهم کاشت
نورهای تازه ای در چشم های مات خواهم ریخت
لحظه ها را در دو دستم جای خواهم داد
سهره ها را از قفس پرواز خواهم داد
چشم ها را باز خواهم کرد
خواب ها را در حقیقت روح خواهم داد
دیده ها را از پس ظلمت به سوی ماه خواهم خواند
نغمه ها را در زبان چشم خواهم کاشت
گوش ها را باز خواهم کرد
آفتاب دیگری در آسمان لحظه خواهم کاشت
لحظه ها را در دو دستم جای خواهم داد
سوی خورشیدی دگر پرواز خواهم کرد
روشنفکران در شرایط مختلف اقتصادی اجتماعی به قصد برقراری حکومت عدل قیام می کنند و تابع شرایط زمانی و مکانی خود نیستند. (از کتاب در خدمت و خیانت روشنفکران، زنده یاد جلال آل احمد) مینا
ماه میاد تو خواب
منو میبره
کوچه به کوچه
باغ انگوری
باغ آلوچه
دره به دره
صحرا به صحرا
اونجا که شبا
پشت بیشهها
یه پری میاد
ترسون و لرزون
پاشو میذاره
تو آب چشمه
شونه میکُنه
موی پریشون
و سوگ واران درازگيسو
بر دو جانب رود
يادآورد کدام خاطره را
با قصيده ی نفس گير غوکان
تعزيتی می کنند
به هنگامی که هر سپيده
به صدای هم آواز دوازده گلوله
سوراخ
می شود؟
We all are wounded by the Islamic pain.
Thus angry and prone to attack whomever we may attain.
The Islamic regime rides on our anger and reign.
We need to join hands filled with love again.
Then the bloody enemy will loose its domain.
On love and care, democracy shall retain.
My cousin and my best childhood friend: sepideh arian-nejad. 5 mordad 1367
Robert Papazian, Vazrik Mansourian, Raffik Noshadian…
All gone on early 60’s…
در شب ششم از شب شبهای انستیتو گوته در مهر ماه ۱۳۵۶، سیاوش کسرایی شعر “غزل برای درخت” خود را نیز در میان سایر اشعارش خواند. این شعر در آن باغ بزرگ و قدیمی، با درختان کهنسال و سر به فلک کشیده چنار و در میان انبوه جمعیت پر شور، اثری عمیق و بیاد ماندنی بر خاطرم گذاشت.
شعر “درخت” ___ از سیاوش کسرایی
تو قامت بلند تمنایی ای درخت
همواره خفته است
در آغوشت آسمان
بالایی ای درخت !
دستت پر از ستاره و جانت پر از بهار
زیبایی ای درخت !
وقتی که بادها
در برگ های درهم تو لانه می کنند
وقتی که بادها
گیسوی سبزفام تو را شانه می کنند
غوغایی ای درخت !
وقتی که چنگ وحشی باران گشوده است
در بزم سرد او
خنیاگرغمین خوش آوایی ای درخت !
در زیر پای تو، اینجا شب است و شب زدگانی که چشمشان، صبحی ندیده است
تو، روز را کجا ؟!
خورشید را کجا ؟!
در دشت دیده غرق تماشایی ای درخت !
چون با هزار رشته تو با جان خاکیان، پیوند می کنی
پروا مکن ز رعد !
پروا مکن ز برق، که بر جایی ای درخت !
سر بر کش ای رمیده که
همچون امید ما
با مایی و یگانه و تنهایی ای درخت !
فایل صوتی این شعر را نیز میتوانید با صدای شاعر در همان روز اجرا در باغ گوته در دقیقه ۱۷:۳۰ بشنوید.
http://ketabkhaneyegooya.com/audio/10SHAB/10SHAB-06-2.mp3
رعشه در چشمه نمی افتاد،
اگر از فتنه دستی
سنگی،
در دل آرامش آشوب نمی انگیخت.
ناسزا را که سزاست؟
دست میگوید:
((سنگ))
سنگ میگوید:
((دست))
و تو می دانی
ناسزا را
که سزاست.
من اولین چیزی که از شروع انقلاب به خاطر دارم، اولین قطعه ای بود که به طور اتفاقی، در اخبار تلویوزیون دیدم. بعد از ۳۴ سال، هنوز آهنگش یادمه. عده کمی دانشجو، در اولین روزهای انقلاب، در خیابانی از خیابانهای تهران:
دکتر علی شریعتی
معلم شهید ما
جان به کفش نهاده او،
الله، الله! چه همتی!
آغاز بیداری،
ضد استثماری
زنده باد نام او
راه او، یاد او
مرگ بر شاه، مرگ بر شاه، مرگ بر شاه!
مرگ بر شاه، مرگ بر شاه، مرگ بر شاه!
ali Sabour: my first friend, first class, fanni faculty,
My cousin Ali Golchin was executed after he completed his 10-year sentence.
My classmate and friend Sima Mousapoor was 17 years old at the time of her execution.
Zohreh Shekari was the older sister of my close friend. She was a university of Tehran student at the time her of execution. Her husband also was executed shortly after she.
با سلام خانم هاشمی
من اینکار رو توی سانفرانسیسکو چند سال پیش دیدم. ویدیوش خیلی منو متاثر کرد. خیلی خاطره ها بهم برگشت. ازتون متشکرم و خیلی خوشحالم دارید دوباره نمایشش میدید. موفق باشید. این چند سطر زیر هم برگ شراکت من در این کار مهم. شعر آفتابی دیگر از قهرمان آزادی خسرو گلسرخی
رهروان خسته را احساس خواهم داد
ماه های دیگری در آسمان کهنه خواهم کاشت
نورهای تازه ای در چشم های مات خواهم ریخت
لحظه ها را در دو دستم جای خواهم داد
سهره ها را از قفس پرواز خواهم داد
چشم ها را باز خواهم کرد
خواب ها را در حقیقت روح خواهم داد
دیده ها را از پس ظلمت به سوی ماه خواهم خواند
نغمه ها را در زبان چشم خواهم کاشت
گوش ها را باز خواهم کرد
آفتاب دیگری در آسمان لحظه خواهم کاشت
لحظه ها را در دو دستم جای خواهم داد
سوی خورشیدی دگر پرواز خواهم کرد
هنوز به امید آفتابی دیگر
روشنفکران در شرایط مختلف اقتصادی اجتماعی به قصد برقراری حکومت عدل قیام می کنند و تابع شرایط زمانی و مکانی خود نیستند. (از کتاب در خدمت و خیانت روشنفکران، زنده یاد جلال آل احمد) مینا
من بی نوا بنده گکی سربه راه
نبودم
و راه بهشت مينوی من
بزرو طوع و خاک ساری
نبود:
مرا ديگرگونه خدايی می بايست
شايسته ی آفرينه يی
که نواله ی ناگزير را
گردن
کج نمی کند.
و خدايی
ديگرگونه
آفريدم
یه شب مهتاب
یه شب مهتاب
ماه میاد تو خواب
منو میبره
کوچه به کوچه
باغ انگوری
باغ آلوچه
دره به دره
صحرا به صحرا
اونجا که شبا
پشت بیشهها
یه پری میاد
ترسون و لرزون
پاشو میذاره
تو آب چشمه
شونه میکُنه
موی پریشون
نگا کن!
مُردهها
به مُرده
نمیرن،
حتا به
شمعِ جونسپرده
نمیرن،
شکلِ
فانوسیین
که اگه خاموشه
واسه نَفنیس
هَنو
یه عالم نف توشه.
و سوگ واران درازگيسو
بر دو جانب رود
يادآورد کدام خاطره را
با قصيده ی نفس گير غوکان
تعزيتی می کنند
به هنگامی که هر سپيده
به صدای هم آواز دوازده گلوله
سوراخ
می شود؟
برای آنکه باقی بمانیم باید تعرض کنیم